کشف خرس و ۴۷۴ پرنده قاچاق از داخل خودروی سمند آغاز فرایند انتخاب بازنشستگان و مستمری‌بگیران نمونه متهم به ۴۶ فقره سرقت پلاک خانه در مشهد دستگیر شد (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) واژگونی قایق در ولایت ننگرهار افغانستان ۲۰ قربانی گرفت ویدئو | لحظه دستگیری سارق خودرو توسط مردم در تبریز افزایش آموزش‌های مهارتی به ساکنان حاشیه شهر در خراسان‌رضوی والدین هلی کوپتری و  فرزندان گلخانه‌ای چه ویژگی‌های دارند؟ یک‌سوم دانش‌آموزان خراسان‌رضوی زیر پوشش برنامه‌های اوقات فراغت قرار می‌گیرند خبر خوش رئیس سازمان برنامه و بودجه: همسان‌سازی حقوق بازنشستگان در حال اجراست؛ معوقات پرداخت می‌شود (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) ماجرای پیک‌موتوری که گرفتار سارق موتورسیکلت در مشهد شد افزایش جمعیت، نیازمند کاهشی شدن طلاق است کشف مزرعه ارز دیجیتال در مشهد (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) «معلم بلاگری» از تهدید تا فرصت اعلام ممنوعیت‌های ترافیکی روز زیارتی امام‌رضا(ع) در مشهد(۱۲ خرداد ۱۴۰۳) وجود ۱۲۳ ساختمان ناایمن در مشهد
سرخط خبرها

بدون آجیل، بدون شیرینی

  • کد خبر: ۱۵۴۹۲۶
  • ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۰
بدون آجیل، بدون شیرینی
اصلا عید با شیرینی و آجیلش عید می‌شود. اینکه عید داشته باشی و هیچ کدام از این‌ها نباشد که نمی‌شود.

اصلا عید با شیرینی و آجیلش عید می‌شود. اینکه عید داشته باشی و هیچ کدام از این‌ها نباشد که نمی‌شود. ۳۱ سال قبل بود که در سیزده سالگی اولین تداخل عید و ماه رمضان را تجربه کردم. عید ساعت ۶ صبح بود و همه خوراکی‌های نوروزی را هم داشتیم.

سال که تحویل شد همین که خواستم اولین شیرینی را در دهان بگذارم با چشم غره پدر روبه رو شدم. به مادرم که نگاه کردم لب گزید و گفت: مادر جان ماه رمضان است، رعایت کن. همه روزه داریم. بعد هم تمام سفره هفت سین و شیرینی و میوه هایش را جمع کرد و رفت... عصر آن روز به خانه خاله رفتیم. خودشان قرار بود اولین روز عید، افطاری جای دیگری مهمان باشند.

نیم ساعتی نشستیم. نه میوه، نه شیرینی و نه آجیل. حسابی دمغ شده بودم. در روز‌های بعد هم برنامه همین بود. قبل از ظهر یا ظهر، جوری که به گفته مادرم «به افطار برنخورد و بندگان خدا مجبور نباشند برای افطار نگهمان دارند» می‌رفتیم، سرد و خشک و بی طعم، عید دیدنی می‌کردیم و بر می‌گشتیم. عید که از نیمه گذشت چهار مراسم افطاری دعوت شدیم. دو مراسم در رستوران بود و دو مراسم در خانه. ساده و صمیمی و خودمانی. دو میزبانی که میهمان خانه شان بودیم، آجیل و شیرینی را حتی بعد از افطار هم دریغ کرده بودند، با این بهانه که بعد از افطار آدم جا ندارد و زود سحر می‌شود!

خاله و دایی و عمه، حتی از عیدی هم دریغ کردند. از یک طرف ذوق روزه گرفتن و حس بزرگ شدن را داشتم از طرف دیگر غصه عیدی نگرفتن و شیرینی و آجیل و ... دوازدهم نوروز بود که مادرم صدایم کرد و گفت: «آفرین پسرم، واجب نبود، اما روزه هایت را گرفتی» و بعد پاکت نامه‌ای به دستم داد و رفت. پاکت را که باز کردم از ذوق و خوشحالی جیغ زدم. ۱۵ هزار تومان، آن روزگار خیلی پول بود و مادر هم برای روزه داری و هم چند برابر عیدی‌های نگرفته هوایم را داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->